وب لاگ شخصی محمد ناصری

۵ مطلب با موضوع «ماه نگار» ثبت شده است

1- شاید از مهم تریم اتفاقاتی که در این ماه برایم افتاد و خودم هم حتی فکرش را نمی کردم، ماندنم در مشهد برای ادامه تحصیل در حوزه بود. البته این اتفاق آن قدر سریع نبود که منجر به تصمیم شتاب زده شود. و من برای اینکه هنوز لیاقت در کنار هشتمین خورشید بودن را دارم خوش حالم.

2- دوره تثبیتی مدرسه حضرت مهدی (عجل الله فرجه) هم که تقریبا پانزده روز می شد به پایان رسید و حال باید آماده امتحانات تثبیتی باشیم.
3- از خیر ریکاوری هارد لپ تاپ گذشتم و ویندوز هشتی1 که مدت ها گوشه اتاق خاک می خورد را رویش نصب کردم.
4- در آخرین لحظات این ماه هم یکی از دوستان خبر موافقت خانواده اش با قم رفتنش را از قم داد.

1- هر سال اطرافیانمان دغدغه این را دارند که چگونه می توان از پس یک ماه روزه داری بر بیایند و هر سال هم با همین دغدغه رمضان را به پایان می برند.

2- باید سعی کنم رابطه ام را با هم سایه معصوممان صمیمی تر کنم.

1- متاسفانه این شبکه های مجازی علی الخصوص فیسبوک که خیلی پر رنگ هم ظاهر شده طوری خودشون رو جلوه میدن که مخاطب نقاط ضعف و یا حتی منفی اونا رو نتونه تشخیص بده. یکی از اون ایرادا همینه که فرد می تونه ساعت ها با اون سرگرم باشه و حتی یک مطلب تکراری هم نبینه ولی اینکه تو این مدت چقدر به رابطه اش با خونواده و سلامتی جسمانی خودش صدمه زده اصلا براش مهم نباشه.

2- جدیدا برای برادرم یک اکانت فیسبوک ساختم و امیدوارم که بعدها به خاطرش تاسف نخورم.
3- دیگه کم کم باید برای مهمونی حاضر بشیم. یک ماه قراره مهمون بهترین میزبان باشیم. چه خوبه که حداقل توی اون یک ماه حرمت صاحب خونه رو داشته باشیم.
4- تقریبا همین شب و روزا بود که طی یک اتفاق کاملا غیر مترقبه هارد لپ تاپم فرمت شد. حالا باید دنبال یک جای مطمئن باشم تا اطلاعاتشو برام برگردونه. البته کلی با خودم کلنجار رفتم با خودمو قانع کنم که اطلاعات هاردم ارزش بازگشت و ریکاوری رو داره.

1- همین که در هم سایه گی علی ابن موسی (علیه السلام) نفس می کشیم خودش لطف دیگری دارد، چه رسد به این که گوشه چشمی هم به ما نظر کند.

2- کارهای انصراف از دانش گاه را هم در روزهای آخر ماه به پایان رساندم تا بیش تر از این مزاحم خیامی ها نباشم.

3- درباره انتخاب مدرسه هم تقریبا به یک جمع بندی قطعی رسیدم؛ قم.

1- مسئله ورود به حوزه حسابی ذهنم را مشغول کرده. انتخاب هایی که در مشهد دارم محدودند، چرا که تنها دو – سه مدرسه هستند که از دانش جویان پذیرش دارند. اما انتخاب هایی که باید در مورد قم داشته باشم هم زیادند و هم سخت. کتاب هایی را که باید برای آزمون های مشهد و قم بخوانم هم خودشان کلی وقت گیرند.

2- دید و بازدید نوروزی هم چون سال های گذشته طی شد. هفته اول را ما در خانه می مانیم تا سایر اقوام به دیدار پدر و مادرم - که بزرگ تر فامیل هستند - بیایند و باقی را ما نیز به میهمانی می رویم.

3- دانشگاه را هم که با اساتید صحبت کردم و دیگر نه کلاسی شرکت می کنم و نه پروژه ای تحویل می دهم و نه امتحانی. اگر همه چیز باب میلم پیش برود باید اواخر اردی بهشت انصراف بدهم. برای اینکه در خانه کسی متوجه تغییر در برنامه هایم نشود مجبورم از صبح تا عصر را در کتابخانه سر کنم. اما این خودش یک توفیق اجباری است تا بتوانم کتاب های آزمون را مرور کنم.

4- شیخ مهدی شاندیزی هم جلسات هفتگی را دوباره راه انداخته تا بهانه ای برای خلوت هامان داشته باشیم و البته مکانی.