وب لاگ شخصی محمد ناصری

۱۰ مطلب با موضوع «فیش نگار» ثبت شده است

"وَ یُثیرُوا لَهُم دَفائِن العُقول1"

در روایات ما وارد شده است که وقتی ولیّ عصر ظهور می کند، زنی در خانه می نشیند و قرآن را باز می کند و از متن قرآن حقایق دین را استخراج می کند و می فهمد. یعنی چه؟ یعنی آنقدر سطح فرهنگ اسلامی و دینی بالا می رود که همه افراد انسان و همه افراد جامعه و زنانی که در میدان اجتماع هم بر فرض شرکت نمی کنندو در خانه می نشینند، آن ها هم می توانند فقیه باشند، دین شناس باشند.2




1- نهج البلاغه، خطبه 1
2- انسان 250 ساله، ص 339

یکی از ویژگی های مهم فرهنگ لیبرالیستی را تمایز میان قلمرو عمومی و خصوصی زندگی تشکیل می دهد. بر مبنای این تمایز، یک جدایی کامل میان قلمرو عمومی و خصوصی زندگی وجود دارد: قلمرو عمومی زندگی توسط قواعد اجتماعی به وجود می آید و تابع اقتدار سیاسی است. در قلمرو خصوصی زندگی، مردم از این آزادی بهره مند هستند که به میل خود رفتار کنند. مزیت بزرگ این تمایز از منظر یک لیبرال این است که با محدود کردن قدرت دولت به لحاظ دخالت در امور شخصی یا خصوصی، آزادی فرد را تضمین می نماید. اما ضمنا آثار و عوارض مهمی برای دین دارد، زیرا آن را به زندگی خصوصی محدود می کند و اجازه می دهد که زندگی اجتماعی بر یک مبنای دقیقا غیر دینی سامان یابد.




هیوود، درآمدی بر ایدئولوژی های سیاسی، ص 504

روان شناس برجسته مغرب زمین، کارل گوستاویونگ (1875-1961) می گوید:

در میان همه بیمارانم که در نیمه زندگی خود بودند، یعنی بالای سی و پنج سال، حتی یکی وجود نداشت که مشکل او پس از نومیدی از همه وسایل دیگر، یافتن چشم اندازی دینی به زندگی نبوده باشد، با اطمینان می توان گفت که هر یک از انان بیمار شده بودند، زیرا چیزی را از دست داده بودند که ادیان زنده هر عصر به پیروان خود آموخته بودند و هیچ یک از آنان تا  هنگامی که دیدگاه دینی خود را از نو باز نیافتند، واقعا شفا پیدا نکردند.




جان مک کویری، تفکر دینی در قرن بیستم، مترجمان: عباس شیخ شعاعی، محمد محمدرضایی، ص 222

ماکس شلر می گوید:

لا ادری گری دینی، یک واقعیت روانشناختی نیست؛ بلکه گونه ای خود فریبی است. این قانونی بنیادی است که هر روح متناهی یا به خدا اعتقاد دارد و یا به بت. این بت ها، بسیار گوناگونند. آنها که بی اعتقادند، چه بسا دولت، زن، هنر یا علم و یا هر چیز دیگری را همچون خدا تلقی می کنند. شلر می افزاید که این بی اعتقادی به خدا و اعتقاد به بت است که نیازمند تبیین است، نه اعتقاد به خدا که ذاتی و فطری است. این وضع را گاه با غریزه جنسی و تبعات سرکوب آن مقایسه می کنند. اگر غریزه جنسی، راه طبیعی ارضای خود را پیدا نکند، کارایی اش را از دست نمی دهد؛ بلکه به مجاری دیگر روی می آورد و کم تر لذت بخش می شود. می گویند: پرستش سازمان ها و خدایان انسانی، شبیه همین پدیده غیر طبیعی است.




پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، مترجمان: علیرضا جمالی نصب، محمد محمدرضایی، ص 131

پل ادواردز در دایرة المعارف فلسفی خود در مقاله "برهان اجماع عام بر وجود خدا" تعبیری از هاج نقل می کند:

همه قوا و احساس های ذهنی و بدنی ما، متعلقات مناسب به خود را دارند. وجود این قوا، وجود آن متعلقات را ایجاب می کند. بنابر این چشم با این ساختار فعلی اش ایجاب می کند که نوری باشد که دیده شود و گوش بدون وجود صوت و صدا قابل تبیین نخواهد بود. به همین روش، احساس و میل مذهبی ما وجود خدا را ایجاب می کند.




پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، مترجمان: علیرضا جمالی نصب، محمد محمدرضایی، ص 113

همه ی جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند ولی همه ی زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود . معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند ، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند ، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند.




چهل سالگی/ ناهید طباطبایی

آخر بچه ی کربلای پنج را چه به فیفث اونیو1؟ خدایا من ارمیا معمر جمعی گردان 22 لشگر 10 سیدالشهدا توی خیابان پنجم نیویورک چه کار می کنم؟ وسط کربلای پنج و میان آن همه دود و دم، هیچ کس فکرش حتا به خیابان پل پنجم اهواز هم نمی رسید. چه رسد به خیابان پنجم نیویورک.




1- Fifth Avenue

بیوتن/رضا امیرخانی

تنها بنایی که اگر بلرزد، محکم‌تر می شود، دل است! دل آدمیزاد. باید مثل انار چلاندش، تا شیره‌اش در بیاید... حکما شیره‌اش هم مطبوع است...




من او/رضا امیرخانی

علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی، می میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پربدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی به دلایل طبیعی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد!




ارمیا/رضا امیرخانی

آمریکا به وضوح نیازمند یک دوره بازنگری فلسفی و انتقاد از فرهنگ خودی است. آمریکا باید به درستی این واقعیت را بپذیرد که لذت طلبی همراه با نسبی گرایی، که راهنمای اصلی زندگی مردم شده است، هیچ گونه اصول ثابت اجتماعی را ارائه نمی دهد. باید بپذیرد جامعه ای که به هیچ یک از ویژگی های مطلق اعتقاد ندارد، بلکه در عوض رضایت فردی را هدف قرار می دهد، جامعه ای است که در معرض تهدید، فساد و زوال قرار دارد.




زیبیگینو برژنسکی/خارج از کنترل/(اطلاعات، تهران 1372) ص 129