وب لاگ شخصی محمد ناصری

۵ مطلب با موضوع «گاه نگار» ثبت شده است

بعضیا هستن که روی زمین همه می شناسنشون

ولی تو آسمونا کسی نمی شناسشون، تا حالا یه بار هم اسمشون رو نشنیدن

بعضیا هم هستن که روی زمین خیلی غریبن، کسی به فکرشون نیست، اصلا انگار نه انگار اینا هم هستن

ولی تو آسمونا خیلی خوب می شناسنشون، همیشه ذکر خیرشون هست

اینا همونایی هستن که تا وقتی هستن کسی ازشون خبری نداره ولی وقتی می رن همه می فهمن که چه کسی رو از دست دادن




به بهانه ارتحال آیت الله زنجانی رضوان الله تعالی علیه

فلانی! سلام

دیریست که دیگر از تو ندارم خبری. حالت چطور است؟

با هوای بهار می سازی یا هنوز هم خاطر خواه پاییزی؟

یادت می آید روزهای اول آشنایی را؟ آن روزها هنوز این قدر فاصله نیفتاده بود بینمان. هنوز نمی دانستم که این قدر سریع رنگ می بازد آرمان هایت. چه بد تا کرد زمانه با تو! ولی نه، این اسمش رسم زمانه نیست؛ به قول آن خواننده نامطلوب "اسمشو تقدیر نذار!" ولی مطمئن باش که بر من هم کم تر از تو سخت نگذشته، نمی دانم تو را چه شد که این قدر سریع کمر خم کردی در برابر سختی ها.

راستی هنوز هم قلمت را روی برگه های دفترت می چکانی؟ هنوز هم می نویسی از تلخی های جامعه؟

هنوز هم غرق می شوی در دود سیگارهایت؟ هنوز هم نفست تنگ می شود از پس هر نخ؟ قول بده در هر کامی که از سیگارهای لعنتی ات می گیری به خودت بگویی که "بدون این کام هم می شد زنده گی کرد".

چه خبر از سکس های پنهانیت؟ هنوز هم فکر می کنی که دنبال شرایط مطلوب نیستی غافل از اینکه این خودش شرایط مطلوب است؟

هنوز هم طعم مشروب را به خاطر داری؟ هیچ به یاد من بودی در میان پیک هایت؟

فلانی! حواست هست که داری کجا می روی؟ تو را به همان خدایی که به او اعتقادی نداری برگرد و نگاهی هر چند کوتاه به پشت سرت بینداز. هنوز هم هستند کسانی که چشم به راه بازگشت تو نشسته اند.

بهترین اتفاقی که در اولین روزهای فروردین برایم افتاد، حذف قانون مسخره عدم پذیرش دانش جو در حوزه مشهد بود.

یک جایی خوانده بودم که: "تو وظیفه خودت را انجام بده؛ خدا به موقعش نقشش را بازی می کند."

چند روزی که مشهد نبودم کم کم داشت یادم می رفت چهره نزدیکان

اما در تنهایی هایم دلم برای همان چهره های مبهم تنگ می شد

و بغض ...

روزهای آخر سال
دوراهی سرنوشت ساز
جای پر رنگ یک سوال در ذهنم
نگرانی برای آینده
حواشی آزار دهنده