وب لاگ شخصی محمد ناصری

۲۲ مطلب با موضوع «واژه نگار» ثبت شده است

همین که بی ملاحظه تمام منیّتم را پای مال می کنی

برایم عزیزتر می شوی!

چه ساده انگارانه خیال می کنم

می توانم نبودنت را با بودن هایم پر کنم


نمی دانم چرا

دلم هوای شلمچه کرده

اسمت را اولین نفر در لیست مخاطبینم ذخیره کردم

تا گاهی اشتباهی هم که شده

به تو زنگ بزنم

پرده اول:

صدای کوبیدن در

زنی که هراسان به سمت در می دود


پرده دوم:

آتش

دود

لگد محکمی بر در

صدای فریاد یک زن


پرده سوم:

بستر گلگون

کودکانی گِرد بستر نشسته اند

صدای هق هق کودکانه

پدری که یک زانو را زیر سر هم سرش گذاشته و زانوی دیگر بر بغل گرفته

قطع شدن نفس نفس زدن های مادر

شیون کودکان


پرده چهارم:
کودکانی که هر یک گوشه ای گریه سر داده اند
لرزیدن آرام شانه های یک مرد در کنج حیاط

شبیه خون زخم های فاطمه

اشک علی بند نمی آد

چه خوب وسیله ایست این تلفن

در هر ساعت از شبانه روز که نگرانت شوم در دسترس هستی

هر گاه هوای طنین صدایت به سرم افتد خود را از آن بی نصیب نمی گذارم

در دورترین نقطه زمین هم که باشی باز هم در لحطه ای تو را به آغوش خود می آورم

صدایت شب ها لالایی ام شده


چند روزیست جواب تماس هایم را نمی دهی

چند روزیست غصه گلوگیرم شده

چند روزیست سرمای اتاق را بیش تر حس می کنم

چند روزیست دورترین فاصله ای که رفته ام داروخانه سر کوچه بوده

چند روزیست با قرص ها صمیمی تر شده ام

چند روزیست پاکت های سیگارم زود تمام می شوند

چند روزیست ...

چه بد وسیله ایست این تلفن

رمضان

چقدر دلم برایت تنگ شده

این همان من هستم

من

منی که سرشار از نبودن است

منی که لبریز از قهر است

منی که خواسته هایش را نمی خواهد

منی که تمام دارایی اش نداشته هایش هستند

منی که بزرگ شده تا طعم کوچک شدن را بچشد

منی که تمام هستی اش را با نیستی طاق زده

منی که ساعت هایش مثل روز و روزهایش مثل هفته و هفته هایش همچون ماه و ماه هایش چون سال می گذرد

منی که هوس هایش را خورده و لذت هایشان را غی کرده

این منم

نفرت انگیز ترین من دوست داشتنی

منی که خسته از چند سال بی هوده گی هوای رفتن دارد

هوای پر زدن

پریدن

و

بر نگشتن

مس های شما که چیزی نیست

او

دل من که از سنگ بود را طلا کرد


مس های شما که چیزی نیست

یک وقت نکنه با یک ظاهر فریبنده بیان تا بیخ گوشمون و وقتی به خودمون بیایم که دیگه خیلی دیر شده باشه!