
1- مسئله ورود به حوزه حسابی ذهنم را مشغول کرده. انتخاب هایی که در مشهد دارم
محدودند، چرا که تنها دو – سه مدرسه هستند که از دانش جویان پذیرش دارند. اما
انتخاب هایی که باید در مورد قم داشته باشم هم زیادند و هم سخت. کتاب هایی را که
باید برای آزمون های مشهد و قم بخوانم هم خودشان کلی وقت گیرند.
2- دید و بازدید نوروزی هم چون سال های گذشته طی شد. هفته اول را ما در خانه می
مانیم تا سایر اقوام به دیدار پدر و مادرم - که بزرگ تر فامیل هستند - بیایند و
باقی را ما نیز به میهمانی می رویم.
3- دانشگاه را هم که با اساتید صحبت کردم و دیگر نه کلاسی شرکت می کنم و نه پروژه
ای تحویل می دهم و نه امتحانی. اگر همه چیز باب میلم پیش برود باید اواخر اردی
بهشت انصراف بدهم. برای اینکه در خانه کسی متوجه تغییر در برنامه هایم نشود مجبورم
از صبح تا عصر را در کتابخانه سر کنم. اما این خودش یک توفیق اجباری است تا بتوانم
کتاب های آزمون را مرور کنم.
4- شیخ مهدی شاندیزی هم جلسات هفتگی را دوباره راه انداخته تا بهانه ای برای خلوت
هامان داشته باشیم و البته مکانی.