وب لاگ شخصی محمد ناصری

فلانی! سلام

دیریست که دیگر از تو ندارم خبری. حالت چطور است؟

با هوای بهار می سازی یا هنوز هم خاطر خواه پاییزی؟

یادت می آید روزهای اول آشنایی را؟ آن روزها هنوز این قدر فاصله نیفتاده بود بینمان. هنوز نمی دانستم که این قدر سریع رنگ می بازد آرمان هایت. چه بد تا کرد زمانه با تو! ولی نه، این اسمش رسم زمانه نیست؛ به قول آن خواننده نامطلوب "اسمشو تقدیر نذار!" ولی مطمئن باش که بر من هم کم تر از تو سخت نگذشته، نمی دانم تو را چه شد که این قدر سریع کمر خم کردی در برابر سختی ها.

راستی هنوز هم قلمت را روی برگه های دفترت می چکانی؟ هنوز هم می نویسی از تلخی های جامعه؟

هنوز هم غرق می شوی در دود سیگارهایت؟ هنوز هم نفست تنگ می شود از پس هر نخ؟ قول بده در هر کامی که از سیگارهای لعنتی ات می گیری به خودت بگویی که "بدون این کام هم می شد زنده گی کرد".

چه خبر از سکس های پنهانیت؟ هنوز هم فکر می کنی که دنبال شرایط مطلوب نیستی غافل از اینکه این خودش شرایط مطلوب است؟

هنوز هم طعم مشروب را به خاطر داری؟ هیچ به یاد من بودی در میان پیک هایت؟

فلانی! حواست هست که داری کجا می روی؟ تو را به همان خدایی که به او اعتقادی نداری برگرد و نگاهی هر چند کوتاه به پشت سرت بینداز. هنوز هم هستند کسانی که چشم به راه بازگشت تو نشسته اند.

نظرات (۱)

آقا عفت کلام داشته باشید!
پاسخ:
چشم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">